نوشتهی دکتر اِسپنسر جانسون
ترجمهی فرشاد قدیری
چه کسی پنیر مرا برداشته؟!
روشی شگفتانگیز برای روبرو شدن با تغییر در کسب و کار و زندگی
روایتی ساده از حقایق اصلی مربوط به تغییر در زندگی و کار، این داستان در مورد چهار شخصیتی است که در یک هزارتو زندگی میکنند و به دنبال پنیر میگردند، مادهای غذایی که هم آنها را سیر میکند و هم خوشحال.
این شخصیتها شامل دو موش و دو آدم کوچک هستند. موشها به نامهای «فینفینی» و «بادپا» میباشند و دو آدم کوچک که هماندازهی دو موش قصهی ما هستند، به نامهای «دودل» و «درنگ» شناخته می شوند. «پنیر» در داستان ما بازتابی از آن چیزی است که ما در زندگی میخواهیم؛ میتواند نماد یک شغل خوب، یک رابطهی عاشقانه، پول، املاک، سلامتی یا حتی آرامش خیال باشد. و هزارتو نمادی از شرایط، مکان و زمان زندگی ما است که در آن به دنبال پنیر میگردیم! سازمانی که در آن کار میکنید، خانواده و یا شرایط اجتماعی که در آن زندگی میکنید میتواند هزارتوی شما باشد.
در این داستان، چهار شخصیت ما به یکباره با تغییری ناخواسته روبرو میشوند. سرانجام یکی از آنها موفقیت میشود تا با تغییر روبرو شده و از تجربیات خود که در طی مسیر، آنها را یاد گرفته است، بر روی دیوارهای هزارتو مینویسد.
وقتی شما نیز با نوشتههای روی دیوار روبرو میشوید، میتوانید یاد بگیرید که چگونه باید با تغییرات برخورد نمود و بدین ترتیب یاد میگیرید که چطور در طی مسیر آدم شادی باشید، دارای استرس کمتری شوید و موفقیت بیشتری بدست آورید.
این داستان برای تمام سنین گفته شده است و شما میتوانید در مدت کوتاهی خواندن آن را به پایان ببرید اما درسهایی عمیق و انحصاری را در اختیار شما میگذارد که میتوانید اثر آن را بر جنبههای مختلف زندگیتان ببینید.
- : کسی که تغییرات را از پیش بو میکشد.
- : کسی که بیدرنگ دست به عمل میزند.
- : کسی که همیشه دچار تردید و دودلی است و در مقابل تغییر مقاومت میکند که اغلب ترسِ او از تغییر، باعث بدتر شدن شرایط میشود.
- : او کسی است که وقتی تغییر را میبیند، به مرور یاد میگیرد که خود را نیز متناسب با آن تغییر دهد و به سمت شرایط بهتر برود.
ممکن است هر یک از ما شخصیتی شبیه به این چهار شخصیت داستانی داشته باشیم. اما همهی ما نیاز داریم در این دنیای شبیه به هزارتو، راه خود را یافته و موفق و کامیاب باشیم.